یه روز یه پیرزنی با 1میلیون دلار میره به بزرگترین بانک کانادا و یه حساب باز میکنه و میگه که میخواد مدیر عامل بانک رو ببینه از اونجا که پول گنده ای گذاشته بود قبول میکنن و براش وقت میذارن
پیرزن فرداش میره بانک و با مدیر عامل کلی گپ میزنن تا این که مدیر عامل از پیرزنه داستان این پولاش رو میپرسه و پیرزنه میگه من سرگرمی مورد علاقم شرط بندیه و اینا رو هم همینطور به دست آوردم
پیرزنه میگه میخواید ما هم شرط ببندیم؟من روی 20هزار دلار شرط میبندم که شما چاقید!
مدیر عامل که خیلی لاغر هم بوده قبول میکنه
پیرزن میگه من فردا با وکیلم میام تا شرط رو رسمیش کنیم و در حضور اون انجام بدیم مدیر عامل هم میپذیره و یه زمانی قرار میذارن
روز قرار میرسه....پیرزن به مدیر عامل میگه لطفا پیرهنتون رو در بیارید تا بفهمیم چاق هستید یا نه...مدیر عامل هم این کار رو میکنه
مردی که به عنوان وکیل به همراه پیرزن اومده بود به شدت ناراحت میشه و یه چک میذاره رو میز و میره
وقتی مدیر عامل علتو میپرسه پیرزن توضیح میده با این مرد روی 100هزار دلار شرط بسته بودم که امروز مدیرعامل بزرگترین بانک کانادا جلوش لباسش رو در میاره!!
آره...یاد بگیرید